جدول جو
جدول جو

معنی شعله زدن - جستجوی لغت در جدول جو

شعله زدن
زبانه زدن، افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، گر کشیدن، تلهّب، اضطرام، اشتعال، توقّد، ضرام، التهاب، گر زدن
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
فرهنگ فارسی عمید
شعله زدن
(خُ کَ دَ)
زبانه زدن. مشتعل شدن. (فرهنگ فارسی معین). شعله ورشدن. مشتعل گشتن. برافروختن. روشن شدن:
گر آتش سیاست تو شعله ای زند
گردون از آن دخان شود اختر شرر شود.
مسعودسعد.
طرفه مدار اگر ز دل نعرۀ بیخودی زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد.
سعدی.
آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان میکند.
سعدی.
، سوزاندن. شعله ور ساختن:
هست از حجر و شجر دو آتش
یک شعله زن و جهان برافروز.
خاقانی.
رشک اخگر شده اشک از تف نظارۀ ما
شعله در بال سمندر زده فوارۀ ما.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شعله زدن
زبانه زدن زبانه زدن مشتعل شدن
تصویری از شعله زدن
تصویر شعله زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معلق زدن
تصویر معلق زدن
از زمین به هوا جستن و چرخ خوردن به طوری که سر به طرف زمین آید و به سرعت راست شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طعنه زدن
تصویر طعنه زدن
سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعره زدن
تصویر نعره زدن
فریاد زدن، فریاد و فغان کردن به بانگ بلند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
شعله خیز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : ذکوره، ذکاء، خدرک شعله زن. نار ذکیه، آتش شعله زن. جاحم، خدرک آتش سخت شعله زن. جحیم، آتش شعله زن. (منتهی الارب). و رجوع به شعله خیز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
با کفشهای پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیهه زدن
تصویر شیهه زدن
فریاد زدن اسب بانگ زدن اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعله زن
تصویر شعله زن
زانه دار، تابان درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعنه زدن
تصویر طعنه زدن
سرزنش کردن ملامت کردن، کنایه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوله زدن
تصویر گوله زدن
گلوله زدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر هوا جستن و دایره ای طی کردن و سپس با پا بزمین آمدن یا سررا بزمین گذاشتن و پاها را از پشت بالا بردن و نیم دایره طی کردن و از سوی دیگر بزمین گذاشتن پشتک زدن: باشد از چابکی و دمسازی صد معلق زدی بهر بازی (کنیزک شاه)، (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
ناله کردن فغان کردن: دیگ زند ناله که خون خورده ایم ریگ بریزید که خون کرده ایم. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
داد کشیدن فریاد زدن فریاد و فغان کردن ببانگ بلند: دور مرو سفر مجو پیش توست ماه تو نعره مزن که زیر لب می شنود ز تو دعا. (دیوان کبیر. 35: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویله زدن
تصویر ویله زدن
فریاد کردن نعره زدن: (درین بیم بودند و غم بکسره که گرشاسپ زد ویله از دره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاله زدن
تصویر هاله زدن
هاله افتادن: (تادرنیاید انجم وافلاک درنظر ازدود آه هاله بدورقمرزنم) (علی خراسانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیهه زدن
تصویر شیهه زدن
((~. زَ دَ))
فریاد زدن اسب، شیهه کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتره زدن
تصویر شتره زدن
((~. زَ دَ))
با کفش های پاره و قدم نامنظم راه رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معلق زدن
تصویر معلق زدن
((مُ عَ لَّ. زَ دَ))
پشتک زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
Shoulder
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
Patch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
nosić na ramionach
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
carregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
oplappen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
латати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
łatać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
латать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
нести на плечах
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
schultern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
remendar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شانه زدن
تصویر شانه زدن
нести на плечах
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
remendar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وصله زدن
تصویر وصله زدن
flicken
دیکشنری فارسی به آلمانی